-
نوشتن خوبه خیلی هم خوبه
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 19:07
یه روزی یه وبلاگی درست کردم بی هیچ نشونی و بی هیچ خواننده ای . حرفامو توش نوشتم بهش از احساساتم گفتم و از برخورداش نوشتم حتی زمانی که ملینا به دنیا اومده بود. ولی خیلی وقت بود سراغش نرفته بودم تا امروز که مرورش کردم با هر جمله ش اشک ریختم و کمترین شکی هم که داشتم که کارم درست بوده یانه به یقین تبدیل شد چون فراموش کرده...
-
همه چی نوشت
سهشنبه 1 مهرماه سال 1393 22:51
امروز خوبم حلوا درست کردم واسه فاتحه خونی عشقی که از دست رفته. (شوخی کردم) آره هوس حلوا منو گرفت درست کردم عالی شد جاتون خالی. از حولم زیاد درست کردم بعد فکر کردم چیکارش کنم که زیادی نخورم چاق نشم ؟ تو چنتا ظرف ریختم واسه دوستام و همسایه بغلی صوفیا خانوم.بذار اونا بخورن چاق بشن.( چقدر پستم من هاهاها ) دوستم یهو زنگ زد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 22:55
خیلی چیزا در زندگی هست که چون همیشه هست به چشم نمیاد اما وقتی نیست متوجه میشی که چقدر اون نبودنه آزار دهنده س و هیچ بودنی جبرانش نمیکنه. Mahsa
-
دلم میخواست
شنبه 22 شهریورماه سال 1393 20:53
این هفته 4 روزش رو کامل کالج بودم و کمی خسته شدم. روز اول خیلی خوب بود یه عالمه هدیه بهمون دادن بعد نمایشگاه لوازم آرایش رفتیم. با همکلاسیها آشنا شدیم و ساعت آخر هم یک ساعت رقص زومبا داشتیم. روز دوم هم مدیر کالج اومد و سخنرانی کرد و ساعت کلاسها و نحوه تشکیل کلاسها بود. روز سوم هم مسابقه آرایش صورت و موی عروس داشتیم که...
-
خوبها
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1393 22:16
1-موهامو پیش یه آرایشگر ایرانی و شیرازی کوتاه کردم خوشحالم از استایلش و اخلاق آقاهه. 2- ملینا کم کم داره یاد میگیره که بره دستشویی و چون این پروسه طولانی بود و منو خسته کرده بود الان خوشحالم 3-ملودی سال جدید رو به خوبی شروع کرده و از کلاس و دوستاش و معلمش راضیه 4- کارای کالج به خوبی انجام شد و شهریه ای هم لازم نشد که...
-
منو دخترا
جمعه 7 شهریورماه سال 1393 00:40
میخوام بنویسم که تولدم امسال خیلی خاص و خاطره انگیز بود و دلم نمیخواست که اون اوقات خوش تمام بشن . شب تولدم دوستم و خانوادش شام اومدن خونمون برام کیک هم درست کرده بودن دور هم بهمون خوش گذشت . بچه ها روز تولدم رفتن پیش پدرشون و منم کلی غذا براشون آماده کردم که ببرن. بهشون خوش گذشته بود. من هم طبعا تنها بودم نهار مهمون...
-
تولدم
شنبه 1 شهریورماه سال 1393 12:29
به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد، همین انسانهای اطرافش، انسانهای مجازی و واقعی هستند... همین کسانی که برایت پیغام می گذارند... که اعلام می کنند حواس شان به تو هست... همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی ِ تو ، دل ِ تو و درد ِ توست... که چقدر خوب تو را می خوانند... همین افرادی که...
-
ما برگشتیم به خونه
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 14:07
با یه دنیا اشک از خانواده دل کندیم و راهی غربت همیشگی شدیم. چند روزیه که رسیدیم و نه من نه بچه ها دل و دماغ نداریم یه هفته ای طول میکشه که برگردیم به حالت عادی و روزمره. سفر بسیار خوبی بود و در کنار مهربونترینهای زندگیم خیلی بهمون خوش گذشت. دوروبرمون شلوغ بود و زمان رو حس نمیکردیم فقط هر روز که میگذشت مامان بابام غصه...
-
چرا
جمعه 17 مردادماه سال 1393 10:16
خدا رو شکر خوبیم و سه تامون از بودن با خانواده مهربونم لذت میبریم. از صبح با خواهرم می ریم خرید دوستامو دیدم و با اونا هم تایم گذروندم . بچه ها بهونه پدرشون رو نمیگیرن اون هم زنگ نمیزنه که احوال بچه ها رو بپرسه راجع به قضیه خودمو علی نمیخوام با کسی حرف بزنم راحترم که خودم تصمیم بگیرم اینجا چقدر مردم فضولن. داشتیم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مردادماه سال 1393 11:52
چند روزی رفتم شهرستان به فامیل پدری سر زدم. بعدش هم یه سر زدم به شهر دوست داشتنی اصفهان که خیلی خوش گذشت. امروز برگشتیم شیراز. منو دخترا خوبیم و جاتون خالی در کنار خانوادمون بهمون خوش میگذره. این هوای شیراز هم مثل مخدر خواب آوره تا نهار میخوریم چشمامون بسته میشه. خودم هم خدا رو شکر اوکی هستم و حسابی تپل شدم از دست...
-
سفرنامه
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 13:26
امروز دکتر بخیه هامو کشید و گفت که عمل خوب پیش رفته و جای هیچ نگرانی نیست. از پیغامها و کامنتهاتون ممنونم دوستای مهربونم. بچه ها هم اوکی هستن و حسابی از بودن در کنار خانواده لذت میبرن. با دوستام رفتیم باغ که جای شما خالی خوش گذشت. مهمون هم تقریبا هر روز داریم و سرمون شلوغه. عروسی دعوتیم اونم سه تا ولی نمیدونم میریم یا...
-
امروز
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 03:27
نمیتونم به کامنتها جواب بدم چون با موبایل به نت وصل شدم. از احوالپرسیتون ممنونم. حالم بهتره و خانوادم همه جوره به منو بچه ها میرسن. ملینا عالی فارسی رو صحبت میکنه و تو همین چند روز کلی اصطلاحات شیرازی یاد گرفته. خواهر عزیزم بسیار با مهربونیاش منو شرمنده میکنه. داداشم و خانمش هم محبت دارن و هوای بچه ها رو دارن. دوستای...
-
بالاخره 3
سهشنبه 24 تیرماه سال 1393 17:23
من دیروز عمل کردم کیسه صفرا رو برداشتن امروز هم مرخص شدم اومدم خونه. خوبیم و در کنار خانواده داریم بهترین اوقات رو میگذرونیم . دوستتون دارم و ممنون از آرزوهای قشنگتون
-
کمتر از 24 ساعت دیگه میایم به سوی خونه
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 16:30
چمدونم آمادس خریدام تمام شده ناخنهام خوشکل شده خونه تمیز و مرتب شده همه چیز آمادس برای سفر . فردا به سمت ایران پرواز میکنیم. 6 ساعت ترانزیت دوحه داریم که کمی سخته ولی چون هیجان دیدار خانواده رو داریم میدونم که زود میگذره. صبح جمعه میرسیم شیراز .خداوند همیشه خودش کارا رو جور میکنه فقط باید باور داشت. من یه چیزی رو هنوز...
-
10 تا اتفاق خوب
دوشنبه 16 تیرماه سال 1393 23:26
همیشه از اینکه هی بیام بنالم اینجا بدم میومده هنوزم دوست دارم خبرای خوب بنویسم از شادی ها از اتفاقات خوب. معتقدم که من در قبال خواننده های این صفحه مسؤلم . حالا چنتا خبر خوب 1- وزنم به اندازه ایده آل رسید و بسیار از این بابت خوشحالم. 2- دوست بسیار عزیزم از دبی نقل مکان کرد و اومد لندن و من خیلی شادم از اینکه میتونم...
-
عمل
شنبه 7 تیرماه سال 1393 21:44
سه شنبه دوستای ملودی اومدن که واسه تولدش پیشش بمونن . این نوع پارتی رو اسلمبر پارتی میگن که دوستاش شب پیشش می مونن و تا دیر میگن و میخندن و فیلم تماشا میکنن و یه عالمه تنقلات هم میچینن دورشون و مسخره بازی در میارن. خلاصه که به ملودی و صوفیا و کیسی و کورتنی خیلی خوش گذشت و کلی هم گودی بگهاشون رو دوست داشتن. منم طبق...
-
مرسی از محبتتون
جمعه 30 خردادماه سال 1393 18:02
من خوبم الان. بعد از 10 روز مریضی بالاخره جون سالم به در بردم و در حال حاضر اوکی هستم. روزهای آفتابی خوبی داریم و سعی میکنیم لذتشو ببریم. ملینا همچنان در طول هفته تب داره و دلیلش رو اینها نمیفهمن انشالا ایران که اومدم میبرمش پیش متخصص تا دلیل این تب مشخص بشه. ملودی هم خوبه و این ماه دیگه مدرسه ش تمام میشه . کلاس رقص و...
-
همون دخترا که تصادف کردن
یکشنبه 25 خردادماه سال 1393 21:34
ملودی دوست داشت این ویدئو رو درست کنه و به من هم اجازه داد اینجا بذارم. از اونجایی که حفظ کردن شعرای ایرانی کمی براش مشکله و این تصمیم رو یه دفه گرفت فرصتی نبود که تمرین کنه.
-
از همه جا
شنبه 24 خردادماه سال 1393 17:58
من امروز بهترم؛ نمیدونم چه اتفاقی واسه معده م افتاد که این جوری شدم. دکتر بهم قرص لانسوپرازول داد و نجات پیدا کردم. از راهنماییهاتون ممنونم دوستای گلم. سفر بسیار خوبی داشتیم و در کنار دوستم و دخترش خیلی بهمون خوش گذشت. چندین شهر نروژ رو رفتیم اسلو پایتخت نروژ شهری کوچک و زیبا بود . اون روزی که رسیدیم اسلو روز ملی نروژ...
-
دردی که بینهایته
جمعه 23 خردادماه سال 1393 17:35
اونقدر حالم بده از وقتی از سفر برگشتم از درد دارم میمیرم. همین الانم درد دارم تو رو خدا اگه راهی به نظرتون میرسه بگین این دکترای اینجا نمیتونن بگن چی شده فقط از خدا میخوام که این درد بره تا بتونم به بچه ها برسم. معده درد شدید که تا قفسه سینه هم درد دارم و همون نقطه کمرم هم درد داره و شبها شدتش بیشتر میشه هر چی میخورم...
-
سفرک
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1393 19:42
ملینا: مامی روی پیستای من چس بریز لطفا؟ ( روی پیتزای من سس بریز لطفا؟) طی یه عملیات انتحاری و یه دفه ای تصمیم گرفتیم با دوستم و بچه ها واسه چند روز بریم نروِژ. نمیدونم چه جوریه اما خوب خوش میگذره دیگه. وقتی اومدم براتون مینویسم. دعا کنید در طول پرواز ملینا ساکت بشینه و اذیت نکنه. فعلا
-
بالاخره
جمعه 9 خردادماه سال 1393 12:50
علی بعد از 12 سال تصمیم گرفت بره ایران و وقتی بلیط خرید به من خبر داد و من نصف روز وقت داشتم که برای خانوادم خرید کنم اما وقتی ازشون پرسیدم چی لازم دارن مثل همیشه جواب هیچی ، سلامتی بود علی اومد بچه ها رو ببینه و خداحافظی کنه . بازم با فرصت کم رفتیم خرید کردیم و دیشب راهی شد. هیجان داشتم از اینکه میخواستم خرید کنم و...
-
گاردنینگ
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 13:41
روزهای آفتابی و زیبایی داریم این هفته تصمیم گرفتم چمنهای حیاط رو کوتاه کنم واسه همین دست به کار شدم و ساعت 9:30 صبح بعد از اینکه ملودی رو رسوندم مدرسه و صبحانه ملینا رو دادم راهی حیاط شدم. چمنهای حیاط جلویی رو کوتاه کردم بعد شاخه های اضافی که از خونه همسایه اومده بود این طرف و باعث میشد گیت باز نشه رو کوتاه کردم. یه...
-
لواشک
پنجشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1393 10:32
هفته گذشته مهمون داشتم رفتم مغازه ترکها و خوراکیهای ایرانی خریدم دیدم لواشک هم داره واسه بچه ها و البته برای خودم هم خریدم. هر وقت میرم اونجا خرید تا چند روز تو خونه تنقلات ایرانی داریم ملودی دقیقه ای لواشک میخورد و به ملینا هم میداد خلاصه اینکه لواشک بهش مزه داد و وقتی ملودی خونه نبود صندلی میذاشت زیر پاش و میرفت...
-
ایستر هالیدی
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 21:51
خوبیه این روزها اینه که میان و میگذرن من هم خیلی بهترم به قول خانم میترا بابک هر تغییری دردناکه و باید تحمل کرد تا درست بشه . از اون روزهای سخت اومدم بیرون و حالم بهتره. دخترا دو هفته تعطیلن و فعلا باید سرگرمشون کنم که غر نزنن. روزایی که هوا آفتابیه بیرون تو حیاط روی چمنها زیر انداز پهن میکنم و میوه و تنقلات میبرم...
-
دلم نمیسوزه
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 22:10
بهترم ممنون از این همه لطف و محبت و همراهی شما . تک تکتون تو قلبم جا دارید. مردها به فکر نمیافتن مگر روزی که بفهمن طرف مقابلشون داره ترکشون میکنه بعد به هر راهی دست میزنن که دل طرف رو به دست بیارن و حس دلسوزی و ترحم رو در زن زنده میکنن تا به این وسیله بتونن دوباره به دست بیارنش اما تا کی بتونن زن رو راضی نگه دارن خدا...
-
کجاست
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 20:43
این روزها دارم بدترین حسها دنیا رو تجربه میکنم. دچار بحران روحی شدید شدم واسه همین از دکترم خواستم بهم قرص بده که آروم بشم و تا حد زیادی کمک کرده..دچار بی اشتهایی شدم و مثل یه بالون تو هوا موندم. میدونستم این روزها میان اما فکر نمیکردم فشارش این قدر سخت و تحمل ناپذیر باشه. مثل دیوونه ها هی حرفامو تکرار میکنم و از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1393 14:53
در عین خوبی بدم، در عین شادی نگرانم و در عین رهایی اسیرم مهسا
-
7 سین 1393
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 22:03
-
کجایید؟
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1393 10:32
باشه هی برید عید دیدنی و ما رو فراموش کنید و بیخیال ما در غربت بشید. الان دارم حسادت میکنم که دارین از نوروز و تعطیلات لذت میبرین و ما داریم تو هوای سردی که تازه از راه رسیده میلرزیم. ای نامردا چه جور دلتون میاد چاغاله بادوم با نمک بخورید بعد منو به یاد نیارید چه طور میتونید نهارهای خوشمزه خونه مامانتون بخورید و اسم...