Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

دوستون دارم

گفته بود نمیاد رضایت بده که منو بچه ها بتونیم گذرنامه جدید بگیریم .معتقده که من در حقش ظلم کردم و الان وقتشه که جبران کنه و اینکه براش مهم نیست که من و بچه ها نتونیم بریم ایران. فکر کردم شوخی میکنه ازش پرسیدم جدی میگی؟ گفت آره از نظر قانون این حق منه که اجازه ندم گذرنامه ایرانی بگیری و به من ربطی نداره که تو میخوای سه تا چمدون سوغات ببری. این تازه اولشه...

اصلا دلم نمیخواد بحث کنم و کشش بدم و خودمو خسته کنم. اونم حتما دلایل خودشو داشت و اینجا جایی بود که قانون مزخرف ازش حمایت میکرد .

فکر کردم باید برم و پیگیر بشم تا ببینم راهش چیه و من چکار کنم.

صبح بیدار شدیم ساعت 5 راه افتادیم سمت سفارت .جاده خلوت بود ولی به لندن که نزدیک شدیم شلوغ بود سفارت هم مرکز شهر بود.ساعت 8:30 رسیدیم نفر 7 بودیم. شماره گرفتیم و منتظر شدیم تا نوبتمون شد.از خونه تمام مدارک رو حاضر کردم و نگرانی نداشتم .مامور سفارت مدارکم رو تحویل گرفت و پول رو پرداخت کردم منتظر بودم که بگه رضایت پدر بچه ها. حرفی نزد و فقط گفت : دو هفته دیگه براتون پست میکنیم. باورم نمیشد از خوشحالی اشکم دراومد.

بعد فهمیدم که اولین بار چند سال پیش که با هم گذرنامه گرفتیم خروج دایم و مکرر رو امضا کرده و دیگه نیازی به حضورش نیست اینو خانم مسوول اونجا گفت.

با خوشحالی تمام اومدیم بیرون یه روز آفتابیه زیبا بود .دوستای بسیار مهربون و دوست داشتنی دارم که لندن زندگی میکنن ولی نمیخواستم مزاحمشون بشم چون از قبل خبر نداده بودم .حتی خاله جونم و بچه هاش هم هستن ولی تصمیم گرفتم بچه ها رو ببرم لندن گردی.

خلاصه که بهترین موقعیت بود واسه مرکز گردی و دیدن جاهای زیبا. حدودای ساعت 2 خسته شدیم و سر از رستوران ایرانی درآوردیم با غذاهای خوشمزه. من شهر لندن رو دوست دارم واقعا زیباست اما تردد سخته .البته به مدد نویگیشن گوگل همه جاها رفتیم و بهمون خوش گذشت. دست آخر هم سر راه به سمت شهرمون رفتیم قنادی عمانوَل  که نون خامه ای و رولت هاش محشرن. ساعت 5 بود که افتادیم تو جاده و به سمت شهرمون راه افتادیم.

یه ساعتی از لندن دور شدیم که وسط اتوبان یه ماشین چراغ زد برامون که تایر ماشین پنچر شده. با لطف همون راننده که وایساد و راه داد تا برم کنار پارک کنم زدم کنار دیدم بله لاستیک جلو فلت شده. زاپاس داشتم ولی بلد نبودم تعویض کنم .خوب اینجا هم هیچ ماشینی واینمیسه که بیاد کمک کنه.

جفت راهنما رو روشن کردم و زنگ زدم به AAA (امداد خودرو) و قرار شد که زود خودشون رو برسونن. بارون میومد و هوا تاریک شده بود . ماشین دقیقا سر ورودی شهری که پدرشون زندگی میکنه خراب شده بود و ملودی کمی ترسیده بود با حرف آرومش کردم و جعبه نون خامه ای رو باز کردم و هر سه شروع کردیم به خوردن . کلی خندیدم که وسط اتوبان تو تاریکی و بارون داریم نون خامه ای ایرانی میخوریم و نمیدونیم کی قراره امداد برسه.

بعد از 45 دقیقه ََAAA از راه رسید و لاستیک رو عوض کرد و راه افتادیم سمت شهرمون. وقتی رسیدیم دیر بود و من خسته بودم ولی خوشحال از تمام اتفاقات خوب اون روز بودم .از اینکه موفق شدم گذرنامه ایرانیمون رو بگیرم و اینکه به بچه ها خوش گذشت و از همه مهمتر اینکه ماهیانه  امداد خودرو مقدار کمی از حسابم برمیداره ولی تو همچین شرایطی بهتر از هر کسی به دادم میرسه.

اومدم بلیط سفر به ایران رو بخرم دیدم ای وایییییییییییی گذرنامه انگلیسی ملودی تا دوماه دیگه تمامه. فرمهاشو پر کردم هزینه ش رو پرداختم و منتظرم که اونم برسه به دستم. خدا رو هزار بار شاکرم که تو هیچ شرایطی منو تنها نگذاشته و

خدا گر ز حکمت ببندد دری                                   ز رحمت گشاید در دیگری


...........................

دوستای خوبم من و دخترا خوبیم و هر کدوم به درس و زندگی روزمره مشغولیم ببخشید دیر مینویسم اما سعی میکنم بنویسم.

ملودی تو مدرسه و درسها موفق هست خدا رو شکر. بسیار بچه خوبیه و من به داشتنش افتخار میکنم.اسمش هم برای دبیرستان سال دیگه دراومد و خیالم راحت شد.

ملینا داره بزرگ میشه و بیشتر میفهمه ولی بیشتر انرژی میگیره و جسوره با توقعاتی که به واسطه سنش باید باهاش کنار بیام.

خودمم همچنان کالج میرم و همه ساعات درسیم رو دوست دارم. دوستای خوبی هم دارم که باهاشون خوش میگذره.

آخ جون عید تو راهه بوی عید که میاد حال من عالی میشه چون همش تو فکر هفت سین و سبزه و مهمونی عید هستم .

.........................

دوستی برام آدرس وبلاگش رو گذاشت اول اینکه امیدوارم هر چه زودتر سلامتیش رو به دست بیاره و سالیان سال در کنار خانواده عزیزش شاد زندگی کنه. دوم اینکه با خوندن گوشه ای از وبلاگشون یاد گرفتم که قدر داشته ها و سلامتی ای که خداوند داده رو بدونم و شکر گذار باشم.

به امید شفای همه بیماران در سراسر دنیا