Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

چند عدد سوتی

سوتی شماره 1:

اینجا وقتی شما چمن حیاط رو کوتاه میکنید یا هر کار باغبونی که انجام میدین باید آشغالاشو ببرید یه سایت مخصوص ضایعات سبز که اونجا دوباره ازش کود ساخته بشه و به چرخه طبیعت برگرده. مهسا خانم وقتی که چمنها رو کوتاه کرد همه رو تو کیسه های بازیافت ریخت که بتونه ببره. بعد که به اونجا رسید خواست تنبل بازی در بیاره و همه رو با کیسه هاش بریزه بیرون که یه خانم پیر که اون هم آشغالهای گاردنینگ رو آورده بود بریزه دور، از راه رسید و گفت: خانم جوان اگه خسته هستی بذار من کمکت کنم و پلاستیکها رو باز کنم چون شما فقط باید آشغالهای سبز رو بریزی اون تو بدون کیسه هاش. اینگونه بود که کلی بنده خجالت کشیدم و پیش خودم گفتم: این شهروندی انگلیس رو باید ازت بگیرن تا دفعه دیگه ایرانی بازی در نیاری .


سوتی شماره دو:

رفتم توی شاپ برای بچه ها خرید کنم یه تی شرت دیدم خوشم اومدم اما سایز من دم دست نبود و باید از کارکن مغازه میخواستم که برام بیاره. کلی وایسادم و همه سرشون شلوغ بود منم دیدم همونجا یه نردبون گذاشتن دست به کار شدم و خودم رفتم از نردبون بالا و لباس رو برداشتم. وقتی اومدم پایین دیدم دوتا کارکن اونجا و منیجر شاپ وایسادن و با عصبانیت منو نگاه میکنن. منم با قیافه حق به جانب گفتم: یعنی چه؟ من کلی منتظر موندم کسی نیومد واسه همین خودم فکر کردم که به شمایی که سرتون شلوغه کمک کنم و کارم رو انجام بدم. مدیر شاپ اول عذر خواهی کرد که کسی در دسترس نبوده بعدش گفت که در هر صورت شما اجازه نداشتین از نردبون بالا بری چون هر اتفاقی ممکنه بیفته. البته راست میگفت من همه اینا رو میدونم اما واقعا خسته شده بودم.


سوتی شماره سه:

کالج تمام شده و من چند روز پیش وقت گرفتم که یکی از همکلاسیهام موهامو برام رنگ کنه چون دانشجوی کالج هستیم برای ما نصف قیمت میشه از طرفی میخواستم ملینا رو هم ببرم مهد که تو خونه حوصله ش سر نره. خلاصه که رفتم کالج اینبار به عنوان مشتری و نه دانشجوی کالج. وقتی وارد سالن شدم دیدم معلمم با تعجب نگام میکنه .پرسید تو که کارات تمام شده پس چرا اومدی؟ گفتم اومدم موهامو رنگ کنم .گفت :چه عالی ولی چرا با یونیفرم کالج اومدی؟؟؟؟؟نگاه کردم دیدم ای وای طبق عادت یونیفرم کالج پوشیدم در صورتی که میتونستم با هر لباسی برم اونجا.


سوتی شماره چهار:

همسایمون فوت شده بود و طبق رسم اینجا تابوتش رو داخل یه ماشین استیشن مشکی آوردن در خونه ش تا همه جمع بشن و برن برای مراسم تدفین. به ملودی گفتم : وای چقدر گلهای روی تابوتش قشنگه. چه تابوت خوشگلی.ملودی هم در کمال خونسردی گفت: باشه مامان چون خیلی دوستش داری هر وقت تو مردی من برات گلهای قشنگ سفارش میدم .من:واقعا؟ ملودی : بله مگه همین الان نگفتی که خیلی خوشت اومده؟

بچه م فکر میکرد با این حرف داره به من لطف میکنه و من خوشحال میشم که اون کاری رو انجام میده که من دوست دارم. بعد که براش توضیح دادم تو فرهنگ ما اینجوری صحبت نمیکنن کلی بچه م عذر خواهی کرد.


سوتی شماره پنج:

یه پسر همسایه داریم اهل سومالی اسمش ابراهیمه و خیلی هم خجالتیه .چند روز پیش که داشتم باغچه جلوی خونه رو تمیز میکردم اومد رد شد و سلام نکرد پیش خودم گفتم چه بی تربیت .مامانش به این خانمی و مهربونی این خرس گنده بلد نیست سلام کنه. یه نیم ساعت بعد در حالی که خرید کرده بود اومد از جلوی گیت ما رد بشه رفتم جلو و در حالی که قیچی باغبونی دستم بود بهش گفتم: چطوری خوبی؟ مادرت خوبه؟ اونم با تعجب نگام کرد و تشکر کرد . دوباره گفتم میشه لطفا این شاخه اضافی درخت حیاطتون رو  که افتاده روی فنس حیاط ما برام کوتاه کنی؟ خیلی شاخه ش بزرگه من نمیتونم. بعد بدون اینکه منتظر جوابش بمونم قیچی رو بهش دادم اونم خریدش رو گذاشت زمین و شاخه رو برام چید. منم کلی تشکر کردم ازش و اونم رفت. اما ندیدم بره سمت خونشون ، پیش خودم فکر کردم شاید جایی کار داره که نرفت خونه. همینجور که مشغول کارم بودم دیدم در خونشون باز شد و ابراهیم از در اومد بیرون اما کمی قدش بلند تر بود و لباسش هم فرق داشت.بهم سلام کرد و رفت.......وااااااااای پس اون پسره کی بود؟ ای خاک عالم چرا هیچی نگفت بدبخت؟ چقدر شبیه این ابراهیم بود. اصلا این سومالیایی ها همه چقدر شبیه همن  و چقدر هم خجالتین .اون بیچاره حتی بهم نگفت خانم اشتباه گرفتی.




من اومدم

ببخشید کامنتها رو جواب ندادم. از همه شما بابت لطفی که به من دارید ممنونم. باور کنید دعاها و انرژی مثبتتون خیلی کمک میکنه. از راهنماییهاتون واسه سرفه بچه ها ممنون. فکر میکنم واسه ملودی حساسیت و دلیل سرفه ملینا سرماخوردگیه. یه شربت آویشن تو داروهایی که خواهرم برام خریده بود پیدا کردم که خیلی کارساز بود. مثل اینکه خیلی بدمزه بود هر دوشون فراری شدن ولی بعد که دونات شکلاتی رو دیدن تسلیم شدن.

میگم من خیلی بد اخلاق شدم چیکار کنم؟ وقتی بچه ها رو دعوا میکنم پشیمون میشم عین .... ولی چه فایده ؟ از اول نباید از کوره در برم. مامانم میگه بچه ها مامان میخوان نه زن بابا...من هم مامانم هم بابا خسته شدم خوب..ولی ادامه میدم و سعی میکنم بیشتر و بهتر مادر باشم و مهربون باشم. گاهی ترس از آینده و بزرگ شدنشون باعث میشه سختگیری کنم.


لمینیت کار اومد و کف تمام شد بعد که خوشگل شد یاد سقف افتادیم و خونه به جایی رسید که انگار ده تا گونی آرد خالی کردن همه جا. منو بچه ها هم کف زمین میخوابیدیم. خدا خیرش بده کارگره تا دیر وایساد کار سقف رو تمام کرد همه جا رو کمک من تمیز کرد و رفت .از فرداش به مدت چهار روز داشتم تمیزکاری میکردم تا 3 صبح. نتیجه عالی شد تخت منو بچه ها رسید و همه جا خوشگل شد .من از اتاق جدیدم راضیم هم تمیزه هم ساکت و هم دنج.


تازه این وسط کالج هم رفتم و چمنهای حیاط هم کوتاه کردم. خدا رو هزار بار شاکرم که بهم توان و انرژی میده که بتونم زندگیم رو اداره کنم.


آخر هفته دوتا مشتری مو داشتم بعدش اومدم خونه که کمی استراحت کنم بعد با دوستام برم بیرون. وقتی چشم باز کردم ساعت 4 صبح بود منم تا 11 خوابیدم و بعدشم دوش گرفتم و به خودم رسیدم. تمام خستگیام رفت و با دوست مهربونم رفتیم شام خوردیم و دسر جانانه ای هم نوش جان کردیم . کلا آخر هفته خوبی داشتم جاتون سبز.


بچه ها خوبن ملودی مشغول درس و کلاس شنا و رقص و پیانو هست .ملینا هم که به قول خودش میره کالج (مهد) و بهش خوش میگذره از بس حرف میزنه هیچی یاد نمیگیره.


فعلا تا اینجا رو داشته باشید تا بعد..


راستی تردمیل رو فروختم چون خیلی جا میگرفت و بعد از عمل جراحی پارسال نمیتونستم زیاد بدوم دلم درد میگرفت. میخوام حالا که هوا خوبه برم پیاده روی.


مثبت فکر کنیم تا مثبت اتفاق بیفته. پای تصمیمی که با فکر گرفتی وایسا چون در اون زمان بهترین تصمیم بوده.




مهسای نقاش آرایشگر

همه امتحاناتم پاس شد اونم با نمره بالا. یک ماه زودتر از بقیه تمام کردم. تو فکر بودم اتاق بچه ها رو با اتاق خودم عوض کنم بعد دیدم رنگ دیوار مناسب نیست رفتم قوطی رنگ و وسایل رنگ خریدم و اتاق رو سفید کردم خیلی خوشگل شد. نوبت به سقف رسید تا شروع کردم به کار کل رنگ سقف ورقه شد و ریخت فسمت حالگیری قضیه همین بود و هست که نمیدونم چیکارش کنم .زنگ زدم به جایی که خونه رو ازش اجاره کردم قرار شد جمعه کسی رو بفرستن بیاد چک کنه.

موکت کار هم قراره امروز بیاد نمونه موکت و لمینیت بیاره ببینیم کدومش بهتره همون رو انجام بدیم واسه اتاق بچه ها.

طی یه عملیات انتحاری تخت خوابم میز آرایشم تخت ملینا مبل و میز وسط  و تردمیل رو روی اینترنت فروختم و با پولی که از فروش اینها مونده کف اتاق رو نو میکنم.

مبل سفارش دادم چند هفته دیگه میرسه. برای خودم و بچه ها هم تخت و تشک سفارش دادم که هفته آینده میاد. میز آرایش فعلا پولش رو ندارم تا کمی که پول پس انداز کردم میخرم. هر چند که از دست ملینا هیچ چیزی روی میز نمیچینم. واسه همین فعلا عجله ای برای خریدش ندارم.


کارت بیزینس هم چاپ کردم فعلا برای خودم شروع به کار کنم تا ببینم چی میشه. هر از گاهی مشتری برای مو دارم باید بیشتر تبلیغ کنم.


بی صبرانه منتظر آخر هفته هستم دلم برای آخر هفته خوب و پر از آرامش تنگ شده این روزها خیلی بیزی بودم و خسته شدم.

دوستم عمل جراحی گستریک  اسلیو انجام داد دو سوم معدش رو برداشتن و تا 3 ماه باید  مایعات بخوره بعدشم غذاش میشه اندازه مورچه. اینجوری وزنش میاد پایین در عین اینکه طبق گفته دکتر احساس گرسنگی نخواهد کرد و همیشه باید یادآوری بشه که غذا بخوره چون اون حس گرسنگی و هوس خوردن به سراغش نمیاد. هزینه این عمل اینجا ده هزار پوند هست. الانم حالش بهتره و خیلی خوشحاله که تو چند روز اخیر 5 کیلو کم کرده.


بچه ها خوبن فقط هر دو بدجور شبها سرفه میکنن و هم خودشون هم من کلافه ایم چون نمیتونیم بخوابیم. راهکاری دارید خوشحال میشم به اشتراک بگذارید.


دلم از اینجا تا آسمون برای خانوادم تنگ شده و از خدا میخوام که هر چه زودتر ببینمشون. به انرژی مثبت شما نیازمندم.


همتون رو دوست دارم .راستی به زودی یه جریان جدید رو براتون خواهم نوشت میدونم که دوست خواهید داشت.البته با رمز


فعلا بای