Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

یه حرفایی

امروز صبح بسیار زیبا و آفتابی داشتیم. ملودی مثل همیشه اومد و پرده های اتاقم رو کنار زد و گفت مامان هوا خیلی خوبه ها میشه بریم بیرون؟ گفتم اول صبحانه بخوریم بعد میخوام قرمه سبزی درست کنم حوصله بیرون ندارم. با درک بالایی که داره قبول کرد و اومدیم پایین واسه صبحانه. بعد از صبحانه تی وی نگاه کردن و کلی هم دوتا خواهری سر به سر هم گذاشتن . منم  دیدم که نشستن فایده ای نداره بهتره از این روز خوب استفاده کنیم و بریم گردش. 

 

راهی شدیم به سمت مرکز شهر و تا رسیدیم وقت ناهار بود اول به درخواست ملودی رفتیم پیتزا هات و یه دل سیر از چیز برگر پیتزای جدیدش خوردیم که خوشمزه بود ولی سنگین بود . ملینا هم دوست داشت و یه تکه خورد .از همه مهمتر اینکه ساکت نشست و من و خواهرش از غذامون لذت بردیم. 

 

داخل شاپینگ سنتر اصلی شو لباس پاییزه برگزار میشد واسه همین دیگه دسر نخوردیم رفتیم که برسیم به شو مورد علاقه ملودی. خیلی شو جالبی بود و از کالکشن همون شاپهای اطراف بود یعنی به راحتی میشد با قیمت مناسب اون لباسها رو با اکسسورایزشون ست کرد.  

 

بعد از اونم رفتیم خرید و واسه اینکه دخترم این هفته ای star of the week شده بود میخواستم براش جایزه بگیرم که خودش دوتا از کتابهای مورد علاقش رو انتخاب کرد و واسش خریدم. تو این میون اون مورچه خانم هم بیکار ننشست و عروسک pepa pig رو برداشت و به هیچ قیمتی هم حاضر نشد بذاره کنار .حتی نمیذاشت آقاهه عروسک رو اسکن کنه خلاصه رفت و یکی دیگه رو آورد که بتونه اسکن کنه ت . از اون وقت تا الان عروسک رو از خودش جدا نکرده و هر چی میخوره دهن اونم میذاره. 

مدتیه یه گربه کوچولو میاد تو حیاطمون که ملینا بهش میگه کیکی (کیتی) و تا صداش میکنه اونم میاد و کلی خودشو لوس میکنه ملینا هم بغلش میکنه و بوسش میکنه که من اصلا دوست ندارم. با گربه به خاطر موهاش مشکل دارم و نمیدونم چیکار کنم که این کیتی خانم اینورا پیداش نشه. البته یکی دوبار که ملینا دمش رو کشیده دیگه زیاد بهش نزدیک نمیشه و دورادور براش عشوه میاد. 

 

 ****************************************************************************************** 

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
habib یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:40 ب.ظ http://www.virus-sh.blogfa.com

.حتی نمیذاشت آقاهه اسکن کنه خلاصه رفت و یکی دیگه رو آورد که بتونه اسکن کنه . از اون وقت تا الان از خودش جداش نکرده و (((هر چی میخوره دهن اونم میذاره. )))

7روز احوال بچه خودشو ادم نگیره

اونم 2تا خانم کوچولو ناز خوشگل


++++++++++++++++++
ایشالا یا خانم کوچولو ها شاد باشین سلامت و پر انرژی

من از همین وبلاگ شما شناختم و شاید 1سال 2سال خواننده اینجام

میتونید موفق باشین و هستین و روزهای خوب خودم ادم میسازه

روزهاتون به سرسبزی بهار

--------------------------------------------

ممنون از لطفتون دوست خوب من. من هم امیدوارم که بتونم دوام بیارم و سر پا وایسم و زندگیم به زیبایی دخترام بشه ولی نمیدونم با او یا بی او؟ نمیدونم و از فکر کردن هم خسته شدم

فروغ دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:39 ق.ظ http://frooq.mihanblog.com

درکت میکنم عزیزم
وقتی این حس بهت دست میده که تو بیشتر از طرف مقابل برای یه رابطه انرژی گذاشتی. وقتی به این نتیجه میرسی که واقعا این رابطه به اندازه ای که برای من مهمه برای اونم مهمه ؟!!

دقیقا

فلرتیشیا دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:02 ق.ظ http://dream-land.blogfa.com/

مطمئنا تو هم زن زندگی هستی و هم یه مامان خیلی خوب.
امیدوارم اون چیزی که خیرت هستش و خوشبختیت در گروشه ،برات پیش بیاد عزیزم.

ممنونم عزیزم

احمد-ا دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:46 ب.ظ

من آدم سنگ دلی نیستم
خدا میدونه که از هفته پیش که علی رفته چند بار هی میخواستم بهش زنگ بزنم و باهاش حرف بزنم
............. منفی ها
زن زندگیم
ته قلبم دوستش دارم
هنوز نمیتونم کسی به جز " علی " را در کنار خودم ببینم
نمیتونم در آغوشی به جز آغوش همسرم جا بگیرم
هنوز صدایش برام آرام بخشه
.................منفی ها
من مهسا زن زندگی ام .

مهسا خانم اگه روزی تونستی اون دو قسمت هم (........منفی ها) را حذف کنی تو در عین زن زندگی بودن مرد زندگی هم خواهی شد
انرژهای منفی است که اون همه و همه انرژهای مثبت و خوب و مهربون بودن تو را می رباید
حال تو در زندگی امروزت و این لحظه هایت مهسا خانم ، انتخاب های است که تو در طول زندگی انتخاب نموده ای و حال هر کس هم چون این نیست .
بین ساده و روان ، بیرون رفتی با بچه ها ( انتخاب ) سعی کردی خوش بگزره ( انتخاب ) خوش گذشت ( انتخاب ) برگشتی ( انتخاب ) نتیجه یک روز انتخاب تو
تو همه و همه ی خوبی ها و خوشی ها و زیبایی ها و . . . را دارای ولی نداشته هایت را به انتخاب می نشینی و حالو هوای خوشت را خراب می کنی نگاه تو اینی :
من آدم سنگ دلی نیستم
خدا میدونه که از هفته پیش که علی رفته چند بار هی میخواستم بهش زنگ بزنم و باهاش حرف بزنم
.............
زن زندگیم
ته قلبم دوستش دارم
هنوز نمیتونم کسی به جز " علی " را در کنار خودم ببینم
نمیتونم در آغوشی به جز آغوش همسرم جا بگیرم
هنوز صدایش برام آرام بخشه
.................
من مهسا زن زندگی ام .

و چقدر خوب و سرحال

اگه میدونستین چقدر حالم بده. وجود این دوتا بچه باعث میشه روی پا باشم خدا باید کمک کنه

لیلا.س دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:10 ب.ظ

عزیزم خیلی سخته با یه مرد مغرور و خودخواه زندگی کنی.
کاش مردها میدونستن نیاز خانوما با روزی ۱۰ مین توجه کامل حل میشه و خارج از توانشون نیست. راستی مشکل رو با خانواده در میون گذاشتی؟ نظرشون چی بود؟

آره گفتم اونها هم تصمیم رو به خودم واگذار کردن و از من خواستن هر جوری که صلاح میدونم ادامه بدم

sadeh دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:21 ب.ظ http://khatoontir.mihanblog.com/

khanomi to ke mashala ro paye khodeti...dige ghamet chieh...to olgoye khob bacheh ha hasty....

mamnoon azatoon

... سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:21 ق.ظ

سخنی با علی عزیز
علی جان نوشته های همسرت از اول شروع آشنایتان تا امروز را خواندم
با تصویری که در ذهنم ساخته شد ، شما فردی خوش سیما با ادبیات زیبا و رفتار بسیار مودبانه که نشانه داشتن خانواده ای با فرهنگ است میباشید ، فردی بی تجربه در رابطه با خانمها ، دروغ نمی گویی ، برای خودت هزینه نمی کنی ، آینده نگر هستی و بخشی از درآمدت را برای فردای خانواده ات پس انداز میکنی یعنی همانی را که همسرت میگوید ازشان کسر گذاشتی ، زمانی که از ایران رفتی شغل خوب با دفتر کار و موقعیت خوبی داشتی و علتش فقط شروع زندگی خانواده ات در شرایط بهتر بود نه به دلیل فرار از بدهی و ترس از زندان ، همسرت را به خانواده اش سپردی و در کمترین زمان شرایط آمدنش را فراهم کردی ، هیچوقت همسرت را مجبور به داشتن ارتباط با عزیزانت نکردی و همیشه ایشان را در انتخاب مختار گذاشتی ، فرصتی های جبران محبت پدرت ، مادرت و سایر غزیزانت در ایران و خارج از آن را بهر دلیل از دست دادی ، امکانی را ایجاد کردی که همسرت در محیطی باز بتواند استعداد هایش را شکوفا کند و یک تنه بار زندگی را بدوش کشیدی
دلخور نشو ولی حقیقتا احمق بودی ، چرا از فرهنگ زندگی در اروپا فقط بخشی که به نفع زنان است در زندگی تو نقش داشت ، مگر در آنجا وظایف برای هر دو طرف یکسان تقسیم نمی شود
قبول کن اشکال زیاد داری و فردی مادی هستی و این در پیشینه تو شکل گرفته است
همان زمان که آمدی خواستگاری و اولین مشکل بین دو خانواده شکل گرفت یعنی بحث تعیین مهریه این کمبود خودش را نشان داد همه اشکالات را دیدند و متوجه شدند و این را تذکر دادند ولی همسرت علیرغم توصیه خانواده هر دو طرف چشمانش فقط خوبی های نو را می دید و گذشت کرد

و تو خسارت این اشتباه را هزینه کردی و حالا پشیمان است و دیگر نمی خواهد گذشت کند و میخواهد خودش را نجات دهد و باز تو باید هزینه کنی

جرم تو این است که بهترین لحظات زندگیت فقط مربوط به زمانیست که در کنار خانواده ات هستی و با توجه به خصوصیاتی که داری و همسرت نمی پسندد آنها را تنها میگذاری تا شاید بهتر زندگی کنند و این تنهای ها باعث شده که از جمع فراری باشی و گاهی اوقات اصلا یادت رفته با جمع چگونه باید رفتار کنی
توصیه من به تو اینست حالا که دیگر نه مادر داری نه پدر و نه بجز خانواده ات عزیز دیگری و همسرت هم تا حدودی استقلال مالی پیدا کرده است و احتمالا هم در بعضی امور دچار ضعف شده ای قبل از اینکه جایگزینی برایت انتخاب شود و دیگر راه برگشتی نداشته باشی ومجبور شوی باقی عمرت را در تنهای غربت سرکنی برو دکتر روانشناش و درخواست قرصی کن که بتواند تمام سنسورهای معزت را خاموش کند و خودت هم بشدت پیگیری کن که خاموش شود دقیقا مثل همسرت که رژیم غذاییش را برای حفظ زیبایی اندامش پیگیری میکند ، پشیمان نمی شوی ، روش قبلی اگرجواب میداد تابحال تو خوشبخت بودی ، البته چند ماهی طول میکشد که این قرص ها عمل کند که از خانوادت فرصت بگیر ، همسر فهمیده ای داری و این فرصت را به تو خواهد داد
مهم‌ترین ویژگی‌های یک شوهر خوب را که در پست قبلی عنوان شده است را بخوان و اجرا کن و هیچوقت هم صحبتی را در خصوص مهم ترین ویژگی یک همسر خوب را نه پیگیری کن و نه راجب به آن اصلا فکر کن
و باقی مانده عمرت را لذت ببر
مگه تموم عمر چند تا بهاره

این کامنت شما رو میذارم تا دوستان هم نظر بدن.جواب رو براتون ایمیل میکنم

خانومی سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ق.ظ http://doost91.blogfa.com

عزیزم خوش میگذره؟
خوش به حالت...اونجا یه کنسرتی میری و حالشو میبری....من که از وقتی به خاطر همسرم اومدم شهرستان همون یه ذره تفریحی که توی شهر خودم داشتم رو هم ندارم...یعنی رسما خونه نشینم...از وقتی بچه دنیا اومده هم که دیگه نپرس.........
باز شماها تفریح دارین اما ما چی؟

من با حرفات در مورد زن زندگی بودن تو موافقم اما حتما یه جایی یه جوری علی آقا به دلایلی از زندگی دور شده....اون علت اگه پیدا میشد شاید زندگی الان میتونست دوباره زیبا بشه..اون علت شاید در زندگی گذشته باشه...نمیدونم.

میدونم تنهایی سخته اما وقتی همسرت در کنارت باشه دلگرم میشی در رابطه با علی هم درسته خیلی مسائل پیش اومده که الان اینجوری شده ولی نمیخوام درستش کنم فعلا کاری به کارش ندارم

مریم سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ب.ظ

مهسا خانم بااینکه مدت کمی هست که باهاتون آشناشدم اما مطالب صابری رو هم تقریباً مرور کردم و باصدایی محکم میگم که زن زندگی هستی، امیدوارم همیشه روحیت عالی باشه که بهترین مادر باشی، روزگار همیشه یک جور نمیمونه عزیزم.

ممنون از لطفتون دوست من

مصی سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:10 ب.ظ

وای فریا هم عاشق پپا پیگه و از صبح تا شب پای ایپدش پپا پیگ تماشا می کنه و چقدر چیز یاد گرفته.من خودمم کارتونشو دوست دارم و از لهجه بریتیش زیباشون لذت می برم.
مهسا جان کاش پیشت بودم.کاش کاری از دستم بر می اومد اخه.مراقب خودت باش عزیزم.

فدات شم مصی جون روزای سختی رو میگذرونم.
آره منم از پپا خیلی خوشم میاد خیلی لهجه قشنگی دارن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد