Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

کنسرت

آآآآآآآآآآآآآآآ    بیااااااااااااااااا   خوشکلا باید برقصن خوشکلا باید برقصن  

 

رفتم کنسرت اندی. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. سه تا شدیم بچه ها رو سپردیم دست باباهاشون  و قر و فر ساختیم و زدیم به دل M1 که بریم لندن کنسرت اندی. چشمتون روز بد نبینه چنان ترافیکی بود که اگر می موندیم توش دیگه اندی که خوبه سایه ش رو هم نمیدیدیم. به مدد همسر یکی از دوستان راه میانبر پیدا کردیم و در رفتیم و ثابت شد که راه در رو زیاد است.

خانمهای ایرانی قربونشون برم یه ساعت همیشه دیرتر حاضر میشن بعدشم که با اون ترافیک جاده ساعت 9 شب رسیدیم سالن و تا وارد شدیم اندی هم اومد کلا منتظر بوده ما بیایم و گفته بود تا اینا نرسن من نمیخونم. 

 

70 درصد سالن آقایون بودن که صد البته 90 درصدشون برای رقص نیومده بودن و جهت چشم چرانی و دوست یابی حضور پیدا کرده بودن 10 درصدشون هم کله شون داغ بود و تو فضا بودن و بدون وقفه یه حرکت چرخشی رو تکرار میکردن.  

ما که تا میتونستیم رقصیدیم و کاری به کسی نداشتیم اما خیلیها مزاحمت ایجاد میکردن که به مرور کمتر شد. یکی از اون  

مزاحما اقایی بود که 5 دقیقه ای یه بار میومد و به دوستم میگفت : من میتونم تنهایی شما رو پر کنم و بدون اینکه منتظر جواب بمونه میرفت یه دور میزد برمیگشت. سوژه ای بود برای خنده و نا امید هم نمیشد. 

 

با آهنگهای اندی پاره ای از خاطرات برام زنده شدن و نزدیک بود اشکم سرازیر بشه. اما رفته بودم خوش بگذرونم نه اینکه غصه بخورم. تو اون مدت دائم موبایلم رو چک میکردم که علی زنگ بزنه ببینه رسیدم یا نه و یا اینکه اس ام اس بده که حالمو بپرسه ولی زهی خیال باطل. وقتی میدیدم که زن و شوهرا کنار هم میرقصن دلم میگرفت و حسرت میخوردم که چرا نباید الان کنارم باشه و با هم خوش بگذرونیم .  

اونجا با چنتا از بچه های کانال منو تو تی وی عکس گرفتیم که طغرل هم یکیشون بود کلا خیلی مهربون و صمیمی بودن .اندی خواننده محبوب من نیست اما بدم نمیومد که کنسرتش برم و برقصم ولی بهتر بود که علی هم همراهم می بود که دغدغه ای نداشته باشم . 

کنسرت ساعت 12 تمام شد و ما هم گرسنه بودیم رفتیم رستوران ترکیش غذا خوردیم و ساعت دو صبح  به سمت شهرمون راه افتادیم اون دوتا که خوابشون برد و من هم به زور چشمام رو باز نگه داشته بودم و خیره به جاده رانندگی میکردم تو راه یه کافی خریدم که کمی خواب از سرم بپره و بتونم هوشیارتر رانندگی کنم.  

 

وقتی رسیدیم ساعت 4 صبح بود .اولین بار بود که در طول زندگیم ساعت 4 صبح میومدم خونه و کمی دلهره داشتم . اومدم خونه دیدم علی نیمه بیداره پرسید که خوش گذشت براش خلاصه تعریف کردم حتی از مزاحمتها هم گفتم سانسور نکردم چون چیزی برای مخفی کردن وجود نداشت . کنارش دراز کشیدم دستم رو دورش حلقه کردم و فکر کردم که چه خوب چه بد ، خوبه که هست و دلم آروم شد و از خستگی بیهوش شدم. 

نظرات 13 + ارسال نظر
mahshidtala سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ق.ظ

اندی خواننده مورد علاقه منه و بینهایت دلم میخواست باشم....یعنی اگه گفته بودی هر جوری شده میومدم هم شما رو میدیدم هم جناب اندی رو....خلاصه که خوش بحالت....
حتما چون دیر برگشتی عصبانی شده...مردن دیگه...همیشه باید مراقب باشی بهشون یرنخوره...
یه سر به ما میزدی بانووو

آخییییییییی من نمیدونستم عزیزم و اینکه معلوم نبود که حتما برم. کاش میگفتم تو هم میومدی دوست جونم.
خانم گل من ساعت 9 رسیدم بعدشم که برگشتم ولی حتما میام بهت سر میزنم. جوجه رو ببوس

saghi سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:58 ق.ظ

فکر کنم به علی اقا هم خیلی داره سخت می گذره...

بله به اونم سخت میگذره

مصی سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:03 ق.ظ

مهسا چرا اخرش اینجوری تموم شد..کلی غصه م شد.

فدات بشم همیشه همینه برای من. بعد از هر خوشی یه اتفاقی میفته

نازنین سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ق.ظ http://chistansara.blogsky.com/

باز پاییز است ،
اندکی از مهر پیداست ،
در این دوران بی مهری ،
باز هم پاییز زیباست .
پاییزتان بهاری باد !

ممنونم نازنین جان

دریا سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ http://www.khateratman29.persianblog.ir

واییییییییییییییییییی محسا جون من عشق کنسرتممممم یعنی اباد میکنم این کنسرتها رو مسافرتم برم همش فکر این هستم جایی که میرم خواننده ای کنسرت داره یا نه؟؟ راستش اوایل فقط کنسرت هایی رو که دوست داشتم خانندش و میرفتم ولی بعدش دیدم چه کاریه میرم خوش بگدره به من اینه که همه رو اباد کردم...خیلی خوب کاری کردی رفتی اینشالله همیشه خوش باشی دوستم

جات خالی بود دوست جونم.ممنون از حضورت مهربون

سروین سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ http://sarvinn.blogfa.com

سلام مهساجون
حدود دو ساعته که دارم آرشیوت رو میخونم.
تو زن قدرتمندی هستی. این چیزیه که از خوندن آرشیوتٰ در طول این دو ساعتی که از آشنایی م با تو و وبلاگت میگذره فهمیدم.
تو قوی هستی. چون تونستی شوهرت رو کنار بگذاری. کاری که خیلی از ما زنهای ایرانی قدرتش رو نداریم. تحمل می کنیم ولی مشکل را حل نمی کنیم. مشکل مون رو تحمل می کنیم. کاری که تو نکردی.
البته نوشته هات رمزی بود و من نفهمیدم علی چه مشکلی داشته که دیگه باهم نیستین. ولی تحسین میکنم قدرتت رو باز

براتون رمز میفرستم

احمد-ا سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ

.......... او رفت و من با بغض روزم رو به شب رساندم
چقدر جمله ی زیبا و دلنشین و قابل احساس است
اما
مامان ملودی عزیز ، علی هم از اون زمانی که تو رفتی و تا 4 بامداد
بــــــــــــــــــــــــــــــــغض تنها و تنها رفیق ش بود و یکم که نه خیلی بیشتر تر از بــــغض تو
و تو میتونی احساس کنی که چقدر درد ناک است
همدیگر را دریابید و مثل اون روز و شب های خوب و دوست داشتنی که :
عاشقانه هایتان را ، بغض هایتان را ، زمزمه هایتان را ، آرزوهایتان را ، و هزاران هزاران چیز و پیز هایتان را به هم تقسیم می نموده اید و خاطره ها ساختید و گل های زندگی ( ملودی ها را ) خلق نموده اید و عشق حقیقی را " خدا " به لبخند وا داشته اید حفظ کنید و مهر و مهرورزی را در دهه دوم زندگی تان که دهه چون و چرا ( تقصیر من یا تو ، دعوای حق به جانب ، تجربه یک نوجوانی و جوانی ، و اما اگرها و . . . ) سر لوحه قرار دهید که در دهه سوم چونان دهه اول معشوقانه در کنار هم باشید . « به حساب دوستی و گپ خودمانی بیاورید نه نصحیت و خدای ناکرده . . . »

ممنون از کامنت شما

احمد-ا چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:28 ق.ظ

سلام
خوشحال خواهیم شد که خبری از حال و هوای خوش شما داشته باشیم

من خوبم ممنون

عباس چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ق.ظ

لطفا جملات زیر مربوط به کتاب پیامبر و دیوانه نوشته جبران خلیل جبران را با دقت بخون:

درباره زناشویی چه می گویی ، ای استاد ؟

و او در پاسخ گفت :

شما همراه شدید و تا ابد همراه خواهید بود .

هنگامی که بال های سفید مرگ روزهاتان را پریشان می کنند همراه خواهید بود.

آری ، شما در خاطر خاموش خداوند نیز همراه خواهید بود.

اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید، و بگذارید آسمان در میان شما به رقص در آیند.

به یکدیگر مهر بورزید ، اما از مهر بند مسازید:

بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما.

جام یکدیگر را پر کنید ، اما از یک جام منوشید.

از نان خود به یکدیگر بدهید ، اما از یک گرده نان نخورید.

با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید ، ولی یکدیگر را تنها بگذارید ،

همان گونه که تارهای ساز تنها هستند ، با آنکه از یک نغمه به ارتعاش در می آیند.

دل خود را به یکدیگر بدهید ، اما نه برای نگه داری.

زیرا که تنهادست زندگی می تواند دل های تان را نگه دارد.

در کنار یکدیگر بایستید اما نه تنگاتنگ:

زیرا ستون های معبد دور از هم ایستاده اند،

و درخت بلوط و درخت سرو در سایه یکدیگر نمی بالند.

جالب بود و جای فکر داره

کیاناز چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:18 ب.ظ

ای خداااااااااا آدم چی بگه دلم گرفت همه زندگیها اینجوریه مهسا جونم باور کن

ولی کاش نبود

کیاناز چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:23 ب.ظ

میدونی مهسا جون منم 10 ساله تو غربتم دلم خیلی میگیره واسه خانوادم تنگ میشه خیلی غصه میخورم هیچ مدلی هم دلم آروم نمیگیره تقریبا مثل خودت
کاش میشد هم چی رو از اول شروع کرد یا حداقلش از همینجاش خوب زندگی کرد تا یه روی خوش نشون میده بهت زندگی باز روی بدش........
واسه کار چه تصمیمی گرفتی یا واسه درست
میدونی تو غربت همون آدم بد هم مورد نیاز میشه وابسته میشی بهش که نتونی به انتخابهای دیگه فکر کنی ولی اون آدم هم رو که ثبات فکری و تصمیمی و رفتاری نداره یه لحظه خوبه و یه لحظه دگرگون میشه چه جوری میشه روش تکیه کرد. میدونی اون ناشی از تربیت و خانواده میشه دیگه همینجوری بار اومده فکر میکنی عوض میشه بعید میدونم فکر میکنی میتونی باهاش کنار بیایی با اون همه خاظره های بد و البته خوب اونم بعید میدونم راه سوم اینه که میتونی بسوزی بسازی شاید این خصوصیت ایرانیها هست و صد البته خارجیها که پابند نیستن میزارن میرن. مهسا جونم به خانوادت گفتی نظرشون چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟ اونا نخواستن تو بری برای همیشه ایران کاشششششششششششششششش من میتونستم کسی مانع نمیشد با بچه ها برم دو روز زندگی نفس راحت یا ناراحت ولی در زمین خودم باشم دوستت دارم میبوسمت و واسه ارامشت دعا میکنم عسلها رو ببوس

به نکات خوبی اشاره کردین و اینکه من نمیتونم بهش اعتماد کنم چون هر بار یه جوری عوض میشه. به خانوادم گفتم و اونها هم گذاشتن به عهده خودم. به واسطه بچه ها نمیتونم برم ایران چون اینجا مدرسه میره دخترم. خودم هم فکر میکنم نمیتونم اونجا زندگی کنم. مرسی که به فکرم هستین

مینو چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:55 ب.ظ

مطمئنم خیلی دلت گرفته وقتی دیدی بی خبر رفته. البته شاید اونم غصه می خوره. امیدوارم دوباره شادی به قلبت برگرده.

مرسی مینو جان

دلا یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:15 ق.ظ http://viva-forever.persianblog.ir

من خیلی اندی رو دوست دارم . با آهنگ های دهه 70 اش کلی خاطره دارم از بچگی هام .. دوست دارم کنسرتش برم ایشالا . آخر پستت دلم یه جوری شد مهسا .. دوست دارم همیشه آروم باشی :*

انشالا که پیش میاد و میری کنسرت. لاو یو دلا جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد