Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

سوت پایان؟

نمیدونم به این مرحله از جدایی چی میگن. یه نوع ترس عمیق از بی کس موندن، ترس از آینده، مقصر دونستن خودم  ، ترس مسئولیت دوتا بچه ، ترس آبروریزی تو فامیل، ترس بی عشقی تا آخر عمر، ترس بی بابا بودن بچه ها و تاثیرش تو زندگیشون، ترس اینکه بره و پشت سرش رو نگاه نکنه ، ترس اینکه به خانوادم چی بگم؟ ترس اینکه چه ظلمی میکنم در حق این بچه ها، دلم میلرزه، خیلی میترسم خیلی.

به این فکر میکنم که دوباره فرصت دادن به این زندگی به خاطر بچه ها به معنای نابود شدن منه. آدمی شده که هر چی با خودم کلنجار میرم که برم طرفش نمیتونم. قلبم نمی تپه ، دوستش ندارم ، یه نوع بی احساسی کامل اما از اینکه اصلا نباشه میترسم. بچه ها رو چیکار کنم؟

چه جوری از بابت مالی زندگی رو اداره کنم؟ قراره افسرده بشم؟ چی میخواد بشه؟

فکر کنم سوت پایان زده شده و من تازه معنی مصمم بودن و تصمیم نهایی رو فهمیدم الانه که باید یا درستش کنم یا خراب.

فکر نمیکردم اینقدر حالم بد بشه


میخواستم برای اینکه بچه ها آسیب نبینن کج ودار و مریز رفتار کنم و با روند زندگی هر چی که هست جلو برم. در حقیقت هیچ اقدام خاصی انجام ندادم و همونجور بی تفاوت هفته ها رو پشت سر گذاشتیم.

اما خودش امروز زنگ زد و گفت تمام شارژای خونه رو کنسل کرده و از کمپانیها تماس میگیرن که همه رو به نام من منتقل کنن .بچه ها رو هم میاد میبینه اما نه هر هفته . هر وقت دلش بخواد میاد میبیندشون و یا  اونها رو با خودش میبره.  پس اون هم اینجوری میخواد و هیچ تلاشی هم نمیکنه که این نخ رو متصل کنه.

تمام بدنم یخ کرد  . من موندم و دوتا بچه و یه آینده و یه خروار مسئولیت .خدا خودش کمک کنه.

بعد از این همه فکر کردن این همه دلیل آوردن این هم سبک سنگین کردن این همه عذاب کشیدن دلم ریخت اشکم سرازیر شد قلبم درد گرفت و تمام دنیا رو سرم آوار شد همش تو لحظه اتفاق افتاد تو یه لحظه

نظرات 27 + ارسال نظر
masy شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ق.ظ

Mahsaye azizam ghavi bash.be hamin chand rooz negah nakon.salhaye baad ro bebin.
Nemidoonam chi bayad begam ,faghat az samime ghalbam omidvaram behtarinha baratoon etefaagh biofte.

مهری شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:04 ق.ظ

سلام خوبی خانمی نگران نباش اصصصصلا این مرحله هم میگذره من خودم همین پروسه رو طی کردم بعد از چند وقت که زندگیت روی روال افتاد وتوانائیهای خودت رو کشف کردی به این روزا میخندی من خودم تجربشو دارم واقعا راست میگم عزیزم اما بهت حق هم میدم که نگران باشی

لیلا مامان الهه و الناز شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:25 ق.ظ http://www.elahe-elnaz.blogfa.com

سلام
مهسا جون خیلی ناراحت شدم و اصلا نمی دونم چی بگم. امیدوارم خدا خودش به شما و بچه ها کمک کنه.

احمد-ا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:58 ق.ظ

سلام
همه و همه ی اون ترس های که فرمودی وجود داشته و دارد .
باید به اینجا نمی کشید که کشیده شد
بیش از 10 سال دارم اینا رو تجربه میکنم
درست فرمودی خدا بزرگه ، اگه پنجره ای بسته بشه دری را بسویت باز خواهد نمود
ولی مهسا خانم باز میگم که گذشته های خوبتان را به نقد مگیرد ، دنبال مقصر هم نروید ، می خواست نشه که شد ولی هر اتفاقی در زندگی درس خودش را دارد
زندگی یک مبارزه است برای آنهمه داشته ها و نداشته هایمان
سخت است و دشوار
ولی باید قبول کرد
باور کن اون هم از خاطراتی که با تو داره و این روزها و این شب ها بی تو و فرزندان دل بندش موندن برایش سخت و دشوار است
و نخواستن تو را و بی مهری تو را بدنبال آن همه خواستن و مهر تو در گذشته او را اینجوری بار آورده
او هم به مثال توست
او هم برای موندن با تو و تمام ترس ها ی که تو را می ترساند به این در و اون در می زنه
اما یه چیزهای بین تون مهسا تمام شده و دیگه بر نخواهد گشت که می توانست حالا حالا هم بمونه
همه و همه ی اونای که بر شمردی برایت داره ی کابوس میشه که شاید هم شده
تو و او هر دو دنبال ی آرامشی و این هم دست تک تک شما برای خودتان است
با روحیه ای که کم و پیش ازتان سراع دارم در صدد محکوم کردن همدیگر هستید و این پاسخی نخواهد داشت
دوستان دارم
میدانی که بچه ها فقط پدر و مادر می طلبند و فقط هم پدر و مادر خودشان را ، همچون خودمان تا زمانی که جفت خود را بیابند همچون خودمان ( اون موقع یادمون هست دیگه جفت مان تا مدتی هم پدر میشه برایمان و هم مادر تا . . . ) و بعد پدر و مادر
بچه ها با همه و همه ی سختی و راحتی زندگی بزرگ و بزرگتر میشن و حتماً یادمون خواهد بود اونا بچه های زمانه خود هستند و وابستگی ما به آنان بیشتر و بیشترتر عاطفی است و برای دل و دماغ خودمان
شاید هم اونا زیاد از ما حساب و کتاب نبرند همچون که ما از پدر و مادر مون حساب و کتاب . . .
تو و او و من اینو عذاب کشید ن که نه تنبیه شدن را خود پذیرفته ایم
کوتاه نیومدیم ، حق به جانب گرفته ایم ، و به دیگری حق ندادیم ، شاید فقط و فقط خوبی های دیگران را در زندگی مطرح کرده ایم و خوبی ها و خوبی ها و خوبی ها زندگی مون را کمتر دیدیم و
امروز . . .
مهسا جون آرزو میکنم منطقی تر مسائل این روزهای زندگی ات را نگاه کنی و خدا را همیشه و همه حال حاضر و ناظر زندگی و اول و آخر تماشاچی و داور زندگی ات بدانی و مطمئن باشی سوت دست اونه هروقت اون شایستگی و لیاقت را بیابیم سوت موفق شدنت را به صدا در خواهد آورد
دوستت داریم و
دعا میکنم حالت خوب و خوب تر شه
و دعا کن
حال اون هم خوب و خوب تر گردد تا حالمون هم بهتر و بهتر تر گردد
آمین یا رب العالمین

سحر شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:19 ق.ظ

مهساجون خیلیها این حرفارو بهتون گفتن اما آدمیزاد تا خودش تجربه نکنه دست بردار نیست!

دریا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:03 ق.ظ http://www.khateratman29.persianblog.ir

عزیزم این سوت بالاخره باید زده میشد چه الان چه یک ماه بعد چه یک سال بعد خانمی خدا رو شکر کن ایران نیستی اگه ایران بودی و این استرس ها رو داشتی واقعا به جا بود جایی که اصلا اصلا دولت حمایت نمیکنه نه بچه ها رو نه زن و تازه به جای حمایت کردن همون واژه بی ابرویی که به کار بردی رو هم براش میزاره..ولی تو در کشوری زندگی میکنی که حمایتت میکنن اقامت داری و نمیتونن برت گردونن الان داخل خود ایرانم اونقدر بحث طلاق و جدا شدن زیاد شده که مثل قدیم نیست بگن وای فلانی با بچه جدا شد وای ال شد وای بل شد و...پس به هیچ عنوووووووان فکر حرف مردم نباش که همیشه دنبال یک بحث تازه هستن..صددرصد مطمئنم موفق میشی چرا که بزرگترین تصمیم زندگیت و گرفتی و نزاشتی عمر و جوونیت بقیش در کنار شخصی که هیچ علاقه ای بهت نداره هدر بشه تو و بچه ها هزار بار خدا رو شکر سالم هستید و این بزرگترین نعمت هستش پس با فکر کردن و انرژی های منفی این نعمت بقزرگ و خدایی نکرده از خودت نگیر که در این صورت مکافاته یک نفس عمیق بکش و تمام توجهت و سمت خدا ببر و از نو بساز همونجور که دوست داری در خواست کار بده و اجازه نده ضعف و انرژی های منفی تو رو از پا بندازه و همسر سابقت احساس خوشحالی کنه که دیدی بدون من هیچی؟؟!!تو چه میدونی شایدکه این اتفاق افتاد تا یک پیروزی بزرگ نصیبت بشه...

زیبا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:25 ق.ظ

مهسا جان خیلی ناراحت شدم .
با این اوصاف درتصمیمت قاطع باش اون وقتی به همین راحتی شما را گذاشته کنار . هیج فرصت دیگه ای نمی تونه اون رو عوض کنه.
ندیدمت اما دوست دارم.

دریا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:26 ق.ظ

۲- محسا جون فکر کن چند ساله همچین شخصی در زندگیت نبوده تا حالا یک کمپانی حمایت میکرده تو رو واسه شارژ خونه و هزینه ها الان برشکست کرده و شما و بقیه رو نمیتونه حمایت کنه اون وقت باید چیکار کنی؟ اگه چند ساعت و چند روزم زانوی غم بغل بگیری بالاخره بلند میشی و همت میکنی و راه و خیلی بهتر از قبل جلو میری اینشالله یک خیری درش هست کلید های طلایی در سختی ها نصیب ادما میشه از خدا میخوام ارومت کنه و ارادت و قوی کنه و صبر بده بهت با یک انرژی زیاد جلو بری...راستی اونجا مرد موظف نیست خرج بچه ها رو بده بعد از جدایی؟؟

شیرین شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:50 ق.ظ http://www.shirinvazendegi.persianblog.ir

حق داری. چون تازه معنای جدایی با تمام ابعادش را لمس کرده ای.
تجربه ای ندارم تا در اختیارت بگذارم ، اما تجربه دیگران این هست که این ترس تقریبا برای همه هست ، بخصوص شما که دور از خانواده اید و مسئولیت دو کودک را دارین.
اما دونا مطلب را بخاطر داشته باش. اول اینکه در کشوری هستی که حمایت مالی میکند و این خیلی مهمه. دوم این که شما تمام تلاشتان را برای حفظ زندگی کرده بودید ( طبق نظر خودتان) و حفظ اون زندگی با کیفیت خوب بنظر میرسد امکان پذیر نبود.
تنها پیشنهادی که میتوان برایتان بکنم نوشتن تمام احساسات منفی و مثبت و بعضا متناقضان هست و دیگر اینکه با معاشرت با دوستان سر خودت را گرم کن.

خاطرات خانه کودکی شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:44 ق.ظ http://pari80.persianblog.ir

مهسا تو نشون دادی که میتونی ..پس خودتو جمع و جور کن و نباز ....شاید اینجوری که اون عمل کرده کار تو هم راحت تر شده باشه و سر دوراهی نباشی و تکلیفت رو بدونی ...

گلبرگ از ترکیه شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:10 ق.ظ

عزیزم تو قوی هستی تا یه حدی که به لحاظ قانونی وظیفه داره هزینه های بچه ها رو به عهده بگیره بقیشم خودت از عهدش بر میای تو زن قوی ای هستی
از بی عشقی نترس اگه بری طرفش در واقع محکوم به بی عشقی میشی اما الان ازادی و راحت میتونی با کسی بکه ًًباهاش تفاهم داری وارد رابطه عاشقانه بشی
اصلا اشتباه نکن دولتم حمایتت میکنه خوشحال باش که انگلیسی
تا میتونی به کارایی که تا حالا نتونستی بکنی بپرداز یه حرفه رو در پیش بگیر درس بخون پیشنهاد میدم بری تو کار ساخت کارهای دستی و تزیینی و عروسک چون علاقه داری بعد توی یک بلاگ یا سایت به فروش بذاری هم منبع در امده اونم تو انگلیس که برای کار دست ارزش قایلن هم میدونم علاقه و استعدادشو داری هم سرمایه زیادی نمیخواد تو خونه میتونی انجام بدی هم بچه ها لذت میبرن

Bahar شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 ق.ظ

Inke ye dafe zang zadan va az cancel shodane sharj ha goftan shayad mikhan k in rawand ro behtar lams koni ta marhaleye tasmim girie badi...

سفید برفی شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:33 ق.ظ

یعنی برای شارژ خونه شما باید پول بدی؟؟مگه میتونه یهو تو را ول کنه بدون خرجی؟؟قانون اونجا چی میگه؟؟نمیفهمم...
میگفتی وقتی پدر و مادرشو راحت میگذاره کنار با تو هم همین کارها میکنه!!نترس مهسا جون باور کن عین همین حرفها را به خواهرم هم میزنم...مطمئن باش خدا باهاته..نترس

Farnaz شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ

Mahsa joon in kamelan tabiie ke yeho in afkar o tars az tanhaii o gheire soraghet umadan, ama vazehe ke hamsaret dorost shodani nist o naboode, motmaen bash jaryan ke barat ja biofte hame chi dorost mishe, be khodet etemad kon

[ بدون نام ] شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:18 ب.ظ

این نیز بگذرد با اون تصمیم طلاق آخرش هم همین شد اسمش رو از شناسنامه ات حذف کن یعنی طلاق ایرانی هم بگیر برو راحت زندگی کن قوی باشششششش ترس برادر مرگه
تقصیر خودش بوده خودش نخواست. راحته....... خوشه ولش کن تو چرا عزا میگیرییییی..................

همشهری شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ب.ظ

عزیز دلم سلام

فدات شم مطمئن باش اون بنده خدا می خواد که تو باهاش باشی و با این ترفند می خواد تورو به زندگی برگردونه . می خواد کمی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی تا دوباره به سمتش بری.
قربونت برم به خاطر تمام دلایلی که خودت دونه دونه گفتی خصوصا و صد البته به خاطر آرامش بچه ها برگرد به زندگیت با علی. اشکال نداره . به هر حال مادری یعنی صبوری یعنی عشق یعنی مقاومت و یک زن ایرانی هر جای دنیا که باشه صبر و عشق و پایداریش رو به همه ثابت می کنه . ثابت کن عزیزم . توکلت به خدا باشه

رعنا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 ب.ظ

عزیزم خیلی سخته ولی قوی باش و به خدا توکل کن امیدوارم بتونی بهترین تصمیم و بگیری...خودت و دست کم نگیر تو بهترینی و لایق بهترینها...نترس

heti شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:42 ب.ظ http://khalehhetiking.persianblog.ir/

از لحاظ حقوقی هیچ مسوولیتی در رابطه با مخارج بچه ها متوجه ایشون نیست ؟پس الان فرق قوانین اونجا با ایران در چیه ؟در حضانت بچه هاست که به شما داده شدن ؟

مینو شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ

مهسا جان دلم نمی خواهد حرفی بزنم که تصمیمت را برای جدایی تائید یا رد کنه. اما صرف این ترس ها نباید عاملی برای برگشت باشه. کدام تصمیم مهم تو زندگی هست که ترس همراهش نباشه؟

barane bahari شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:57 ب.ظ

azizam cheghadr narahat shodam khoda midune,khodesh behet komak kone.
mage gharar nashod hamechiz haminjuri bemune wa sharjaye khune ro pardakht kone?
khube waghean ke barnameye iran dari mahsa jan,motmaenan khanesade mitunan komak konan,afsus ke ghadr shoma wa zedegisho nemidune in adam.
torokhoda saburo ghawi bashe ta beri pishe khanewade.

آتوسا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ب.ظ

... چی بگم ... ولی نترس . خدا پشت و پناهت . به زودی عادی می شی و می تونی خوشحال باشی

دلا یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:49 ق.ظ http://viva-forever.persianblog.ir

مهسا جان تو قوی هستی .. من می دونم که می تونی از این مرحله عبور کنی . الان دارم میرم کلاس زبان اما وقتی برگشتم مفصل تر برات کامنت میذارم :*

سعیده یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:35 ق.ظ

نمیدونم چی بگم. چون می ترسم چیزی بگم که بعدا پشیمون بشم و عذاب وجدان بگیرم که راهنمایی غلط کردم.
ای کاش با همون وکیلای انگلیس مشورت کنی.
بعدشم چرا باید همش تو نگران آبروت باشی؟ بذار یکم هم اون به فکر آبروش باشه...به هرحال هر حرفی زده بشه به اون هم برمیگرده...

سحر یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ

مهسای عزیزم همه ی پست ها رو خوندم..و الان هم پست آخر..دلم گرفت از تنهاییت. تو مرحله ی سختی هستی
از خدا برات آرزوی آرامش دارم..
:(

فاطمه یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:35 ب.ظ

از دیروز که این پستو خوندم دارم فکر میکنم که چی بگم. تو توانایی داری که این زندگی رو اداره کنی. ناامید ونگران نباش. بابا یه مشکلی داره نمیتونه بهت ایمیل بده. یه کم حالش بده.

مارو از حال خودت بی خبر نذار عزیزم

Minoo یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:54 ب.ظ

Mahsa joon khoda bahateh tanha nisti bespor behesh, injoori baraye khodet behtareh ,behtar az bedooneh taklifieh ,injoori midooni ke on nemikhad pa pish begzareh,
donbale tamameh hagh va hogooghe bacheha boroo va hamaroo begir va in vasat va ghean say kon be fekreh khodet bashi aval, to ke khoob bashi bache ha ham khooban
Miboosamet ghavi bash

Minoo

بیتا مامان کیان و کیارش چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.mamane-kian-kiarash.blogfa.com

عزیزم من الان هنگ کردم همینطوری دارم میرم عقب تر ببینم چی شده

شما که خوب بودین من چقدر بی خبر بودم خیلی ناراحت شدم
بیا برام بنویس چی شدهههههههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد